برای پیدا کردن خودتان ابتدا درباره خودتان بیاموزید. پیدا کردن واقعی شما یک تجربه روشنگر است. شما خودکفا می شوید و برای یک بار کارهایی را انجام میدهید که برای خودتان است. گفتن این احساس سخت است ، اما وقتی نمی دانید چه کسی هستید ، نادیده گرفتن آن دشوار است. پیدا کردن خود آسان نیست ، اما ارزشش را دارد. آماده؟ شروع کنیم.
1-جدول زمانی خود را ایجاد کنید
تمام اهداف اصلی خود را که احساس می کنید به آن رسیده اید و می خواهید به آنها برسید بنویسید. به نوبه خود، وقایع زندگی خود را که قبلاً اتفاق افتاده اند و شما را شکل داده یا تحت تأثیر قرار داده است ، بنویسید. وقتی زندگی مشکلاتی را به وجود می آورد یا بدبختی می کند ، سیستم اعتقادی ما را شکل می دهد و باعث می شود که ما متفاوت فکر کنیم ، اما باعث می شود که ما نیز به وجود بیایم. این مواردی که شما ذکر می کنید از نظر ارگانیک شما هستند ، نه بازتاب ساده جامعه.
این یک تمرین در دیوار کشیدن نیست. این در مورد شفاف سازی و شناسایی مسائل است. این مسائل ممکن است شما را از رسیدن به پتانسیل فعلی خود باز داشته و باعث شکوفایی نفس واقعی شما شود.
کمی برای روشن کردن گذشته در جدول زمانی خود وقت بگذارید. جدول زمانی یک روش فوق العاده عینی برای نشان دادن وقایع گذشته در زندگی شما است که به نظر شما مهم است. شما می توانید به آنها به عنوان بلوک های شکل گیری و تغییر تجربیات در طول جدول زمانی خود نگاه کنید بدون اینکه آنها را بیش از حد احساساتی کنید (همانطور که در یک دفتر خاطرات اتفاق می افتد). انگار نوشتن یک رزم ، آن را ساده ، واقعی و متراکم از تأثیرات یا درسهای آموخته شده از هر حادثه گذشته کنید.
هنگام تجزیه و تحلیل تجربیات منفی گذشته ، به آنچه از آنها آموخته اید ، متمرکز شوید. همه این خطاها را در جدول زمانی خود دارند ، اما اغراق یا نادیده گرفتن آنها به شما کمک نمی کند. درعوض ، تشخیص دهید که این تجربیات شما را شکل داده است.
2-بیدار کردن خود آگاهی
افکار خود را از افکار دیگران متمایز کنید. برای اکثر مردم (این معمول تر از چیزی است که فکر می کنید) زندگی در هنگام خاموش شدن اتومبیل بسیار آسان است. ما به طور عملی نقشه راه را برای چگونگی عملکرد واقعیت در اختیار شما قرار می دهیم. به مدرسه بروید ، شغلی پیدا کنید ، ازدواج کنید ، این فکر کنید ، آن را ، و دیگری ، و رونق ببخشید - امیدوارم که اوقات خوبی داشته باشید. و این همه خوب و خوب است - این کار به طور قطع انجام می شود - اما این امکان را برای شما فراهم نمی کند. بنابراین با خود بنشینید. در پایان جدول زمانی ، چند باور خود را بیاموزید که مبتنی بر منطق نیستند ، بلکه براساس آنچه به شما گفته شده استوار هستند. همه ما آنها را داریم. حالا ، واقعاً چه فکر می کنید؟
جامعه روشی بسیار پنهانی دارد که بتواند "ناخوشایندها" را به ما تحویل دهد ، "بازنده ها" را محکوم کند ، "بستی" را بت پر کند ، "عجیب" را بیگانه کند. اما در اینجا اینطور مطرح می شود: این کلمات توصیفی در واقعیت هیچ پایه ای ندارند.
در مورد دنیای اطراف خود چه احساسی دارید؟ به آنچه فکر می کنید خوب و بد است فکر کنید - نه آنچه دیگران به شما گفته اند.
راحت تر می توانید بطور دقیق تر فکر کنید. آیا در واقع با روابط ی یا مذهبی والدین خود موافق هستید؟ آیا داشتن حرفه ای واقعاً مهمترین چیز برای شماست؟ آیا عینک های ضخیم و سیاه واقعا احساس خنک تر شدن شما را ایجاد می کنند؟ اگر جواب نه ، عالی است! مشکلی کاملاً صفر وجود دارد که خود را با هنجارهای از قبل موجود سازگار نکنید. اکنون تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که ناخوشایند نیست و سپس مجدداً را مجدداً اعلام کنید.
برای پیدا کردن خودتان ابتدا درباره خودتان بیاموزید. پیدا کردن واقعی شما یک تجربه روشنگر است. شما خودکفا می شوید و برای یک بار کارهایی را انجام میدهید که برای خودتان است. گفتن این احساس سخت است ، اما وقتی نمی دانید چه کسی هستید ، نادیده گرفتن آن دشوار است. پیدا کردن خود آسان نیست ، اما ارزشش را دارد. آماده؟ شروع کنیم.
1-جدول زمانی خود را ایجاد کنید
تمام اهداف اصلی خود را که احساس می کنید به آن رسیده اید و می خواهید به آنها برسید بنویسید. به نوبه خود، وقایع زندگی خود را که قبلاً اتفاق افتاده اند و شما را شکل داده یا تحت تأثیر قرار داده است ، بنویسید. وقتی زندگی مشکلاتی را به وجود می آورد یا بدبختی می کند ، سیستم اعتقادی ما را شکل می دهد و باعث می شود که ما متفاوت فکر کنیم ، اما باعث می شود که ما نیز به وجود بیایم. این مواردی که شما ذکر می کنید از نظر ارگانیک شما هستند ، نه بازتاب ساده جامعه.
این یک تمرین در دیوار کشیدن نیست. این در مورد شفاف سازی و شناسایی مسائل است. این مسائل ممکن است شما را از رسیدن به پتانسیل فعلی خود باز داشته و باعث شکوفایی نفس واقعی شما شود.
کمی برای روشن کردن گذشته در جدول زمانی خود وقت بگذارید. جدول زمانی یک روش فوق العاده عینی برای نشان دادن وقایع گذشته در زندگی شما است که به نظر شما مهم است. شما می توانید به آنها به عنوان بلوک های شکل گیری و تغییر تجربیات در طول جدول زمانی خود نگاه کنید بدون اینکه آنها را بیش از حد احساساتی کنید (همانطور که در یک دفتر خاطرات اتفاق می افتد). انگار نوشتن یک رزم ، آن را ساده ، واقعی و متراکم از تأثیرات یا درسهای آموخته شده از هر حادثه گذشته کنید.
هنگام تجزیه و تحلیل تجربیات منفی گذشته ، به آنچه از آنها آموخته اید ، متمرکز شوید. همه این خطاها را در جدول زمانی خود دارند ، اما اغراق یا نادیده گرفتن آنها به شما کمک نمی کند. درعوض ، تشخیص دهید که این تجربیات شما را شکل داده است.
2-بیدار کردن خود آگاهی
افکار خود را از افکار دیگران متمایز کنید. برای اکثر مردم (این معمول تر از چیزی است که فکر می کنید) زندگی در هنگام خاموش شدن اتومبیل بسیار آسان است. ما به طور عملی نقشه راه را برای چگونگی عملکرد واقعیت در اختیار شما قرار می دهیم. به مدرسه بروید ، شغلی پیدا کنید ، ازدواج کنید ، این فکر کنید ، آن را ، و دیگری ، و رونق ببخشید - امیدوارم که اوقات خوبی داشته باشید. و این همه خوب و خوب است - این کار به طور قطع انجام می شود - اما این امکان را برای شما فراهم نمی کند. بنابراین با خود بنشینید. در پایان جدول زمانی ، چند باور خود را بیاموزید که مبتنی بر منطق نیستند ، بلکه براساس آنچه به شما گفته شده استوار هستند. همه ما آنها را داریم. حالا ، واقعاً چه فکر می کنید؟
جامعه روشی بسیار پنهانی دارد که بتواند "ناخوشایندها" را به ما تحویل دهد ، "بازنده ها" را محکوم کند ، "بستی" را بت پر کند ، "عجیب" را بیگانه کند. اما در اینجا اینطور مطرح می شود: این کلمات توصیفی در واقعیت هیچ پایه ای ندارند.
در مورد دنیای اطراف خود چه احساسی دارید؟ به آنچه فکر می کنید خوب و بد است فکر کنید - نه آنچه دیگران به شما گفته اند.
راحت تر می توانید بطور دقیق تر فکر کنید. آیا در واقع با روابط ی یا مذهبی والدین خود موافق هستید؟ آیا داشتن حرفه ای واقعاً مهمترین چیز برای شماست؟ آیا عینک های ضخیم و سیاه واقعا احساس خنک تر شدن شما را ایجاد می کنند؟ اگر جواب نه ، عالی است! مشکلی کاملاً صفر وجود دارد که خود را با هنجارهای از قبل موجود سازگار نکنید. اکنون تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که ناخوشایند نیست و سپس مجدداً را مجدداً اعلام کنید.
برای پیدا کردن خودتان ابتدا درباره خودتان بیاموزید. پیدا کردن واقعی شما یک تجربه روشنگر است. شما خودکفا می شوید و برای یک بار کارهایی را انجام میدهید که برای خودتان است. گفتن این احساس سخت است ، اما وقتی نمی دانید چه کسی هستید ، نادیده گرفتن آن دشوار است. پیدا کردن خود آسان نیست ، اما ارزشش را دارد. آماده؟ شروع کنیم.
1- جدول زمانی خود را ایجاد کنید
تمام اهداف اصلی خود را که احساس می کنید به آن رسیده اید و می خواهید به آنها برسید بنویسید. به نوبه خود، وقایع زندگی خود را که قبلاً اتفاق افتاده اند و شما را شکل داده یا تحت تأثیر قرار داده است ، بنویسید. وقتی زندگی مشکلاتی را به وجود می آورد یا بدبختی می کند ، سیستم اعتقادی ما را شکل می دهد و باعث می شود که ما متفاوت فکر کنیم ، اما باعث می شود که ما نیز به وجود بیایم. این مواردی که شما ذکر می کنید از نظر ارگانیک شما هستند ، نه بازتاب ساده جامعه.
این یک تمرین در دیوار کشیدن نیست. این در مورد شفاف سازی و شناسایی مسائل است. این مسائل ممکن است شما را از رسیدن به پتانسیل فعلی خود باز داشته و باعث شکوفایی نفس واقعی شما شود.
کمی برای روشن کردن گذشته در جدول زمانی خود وقت بگذارید. جدول زمانی یک روش فوق العاده عینی برای نشان دادن وقایع گذشته در زندگی شما است که به نظر شما مهم است. شما می توانید به آنها به عنوان بلوک های شکل گیری و تغییر تجربیات در طول جدول زمانی خود نگاه کنید بدون اینکه آنها را بیش از حد احساساتی کنید (همانطور که در یک دفتر خاطرات اتفاق می افتد). انگار نوشتن یک رزم ، آن را ساده ، واقعی و متراکم از تأثیرات یا درسهای آموخته شده از هر حادثه گذشته کنید.
هنگام تجزیه و تحلیل تجربیات منفی گذشته ، به آنچه از آنها آموخته اید ، متمرکز شوید. همه این خطاها را در جدول زمانی خود دارند ، اما اغراق یا نادیده گرفتن آنها به شما کمک نمی کند. درعوض ، تشخیص دهید که این تجربیات شما را شکل داده است.
2-بیدار کردن خود آگاهی و رسیدن به شخصیت شناسی
افکار خود را از افکار دیگران متمایز کنید. برای اکثر مردم (این معمول تر از چیزی است که فکر می کنید) زندگی در هنگام خاموش شدن اتومبیل بسیار آسان است. ما به طور عملی نقشه راه را برای چگونگی عملکرد واقعیت در اختیار شما قرار می دهیم. به مدرسه بروید ، شغلی پیدا کنید ، ازدواج کنید ، این فکر کنید ، آن را ، و دیگری ، و رونق ببخشید - امیدوارم که اوقات خوبی داشته باشید. و این همه خوب و خوب است - این کار به طور قطع انجام می شود - اما این امکان را برای شما فراهم نمی کند. بنابراین با خود بنشینید. در پایان جدول زمانی ، چند باور خود را بیاموزید که مبتنی بر منطق نیستند ، بلکه براساس آنچه به شما گفته شده استوار هستند. همه ما آنها را داریم. حالا ، واقعاً چه فکر می کنید؟
جامعه روشی بسیار پنهانی دارد که بتواند "ناخوشایندها" را به ما تحویل دهد ، "بازنده ها" را محکوم کند ، "بستی" را بت پر کند ، "عجیب" را بیگانه کند. اما در اینجا اینطور مطرح می شود: این کلمات توصیفی در واقعیت هیچ پایه ای ندارند.
در مورد دنیای اطراف خود چه احساسی دارید؟ به آنچه فکر می کنید خوب و بد است فکر کنید - نه آنچه دیگران به شما گفته اند.
راحت تر می توانید بطور دقیق تر فکر کنید. آیا در واقع با روابط ی یا مذهبی والدین خود موافق هستید؟ آیا داشتن حرفه ای واقعاً مهمترین چیز برای شماست؟ آیا عینک های ضخیم و سیاه واقعا احساس خنک تر شدن شما را ایجاد می کنند؟ اگر جواب نه ، عالی است! مشکلی کاملاً صفر وجود دارد که خود را با هنجارهای از قبل موجود سازگار نکنید. اکنون تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که ناخوشایند نیست و سپس مجدداً را مجدداً اعلام کنید.
هنوز لازم نیست که تسلیم شوید
در زمانی که من زوج ها را در دفتر خود می بینم ، آنها هر کاری را که ممکن است به تنهایی انجام داده اند تا بتوانند از طریق مشکلاتی که با آنها روبرو هستند کار کنند. اما اکنون آنها به دیواری انداخته اند که یا ناشی از غم های انباشته شده ، یک بحران قابل توجه یا هر دو است. آنها از بین می روند. منابع داخلی و انرژی آنها بسیار خطرناک است. غالباً احساس کبودی و شکست ، آنها با یک ادعای ناامید جهت راهنمایی به مشاوره می روند.
نگاه آنها این سؤال را ایجاد می کند: آیا باید یاد بگیریم که چگونه رابطه خراب را برطرف کنیم و سعی کنیم رابطه بهتری برقرار کنیم ، مدتی از یکدیگر فاصله بگیریم تا به رابطه بهبودی ببخشیم و یا فقط تسلیم شویم؟
1-به آنچه شریک زندگی شما می گوید ، توجه داشته باشید
هنگامی که یکی از شریک های زندگی در حال صحبت کردن است ، با این وجود صدای خود را نشان می دهد ، شریک زندگی دیگر به دنبال و گوش دادن به آنها است. حتی اگر اختلاف نظر وجود داشته باشد ، بدیهی است که آنچه دیگر باید بگوید هنوز هم مهم است. شرکاء ممکن است سابقه وقفه ، بیش از حد صحبت کردن ، برکناری یا به حداقل رساندن داشته باشند ، اما وقتی من از آنها بخواهم این رفتارها را متوقف کنند و توجه خود را به آنچه که دیگران می گویند تغییر مسیر دهند. اگر از هرکدام از آنها بخواهم آنچه را که شریک دیگر ارتباط برقرار کرده است تکرار کنند ، آنها واقعاً سعی می کنند.وقتی از آنها می پرسم چه فکر می کنند احساس دیگر یا معنای دیگری است ، آنها می خواهند یاد بگیرند که به من بگویند. هنگامی که هر یک از شرکای خود شروع به گریه می کند یا نمی تواند صحبت کند ، طرف دیگر تعامل را متوقف می کند تا آن شریک پریشانی بتواند از سر بگیرد. من می بینم که هر دو قادر به متوقف کردن درایوهای خود هستند که "صالح" باشند و به یاد داشته باشند که دو نفر در اتاق وجود دارند.
2-نگرانی و دلسوزی از خود نشان دهید
زوجینی که اعتماد و پشتیبانی یکدیگر را از دست داده اند ، چه اخیراً و چه در یک بازه زمانی طولانی ، ممکن است هنوز هم ابراز نگرانی قلبی کنند. اگر آنها قادر به استفاده از کلمات یا حرکات تسکین دهنده نیستند ، به خصوص اگر در حال حاضر مورد سرزنش قرار گیرند ، با زبان بدن یا بیان صورت خود در مورد ناراحتی شریک زندگی خود نشان می دهند، گویا آنها می دانند نقطه شکست چیست و نمی خواهند به آنجا بروند. دلسوزی هنگام تسلط بر شریک عاطفی ، وقتی شریک زندگی دیگر در یک مکان واقعی درد دل فرو می رود ، حاکم است.
3-زمان هایی را برای خندیدن و خوش گذرانی به خود اختصاص دهید
مواقعی وجود دارد که من با یک زوج مضطرب بوده ام که به نظر می رسد خصومت بین آنها رابطه را به دست گرفته است. آنها درباره نحوه استدلال خود بحث می كنند. آنها قادر به یافتن چیز دیگری نیستند که بتواند به آن گوش دهد. آنها با یکدیگر قطع ارتباط و فریاد می زنند. من در یک مسابقه بوکس احساسی حرفه ای احساس داور می کنم. سپس ، به ظاهر از هیچ جا ، یکی از آنها به تجربه ای که در گذشته با آنها به اشتراک گذاشته بودیم یا اتفاقاتی که بین آنها رخ می دهد ، اشاره می کند و هر دو شروع به خندیدن می کنند. تنش بلافاصله حتی برای یک لحظه از بین می رود و هر دو به یکدیگر نگاه می کنند که گویی واقعاً فقط دوستان خوبی هستند که در متنفر کردن از یکدیگر بازی می کنند حتی اگر دعوا از سر گرفته شود ، بدیهی است که آنچه در مورد آنها صحبت می شود ، همه آنها نیستند و من می دانم که می توانم آنها را تحت تعامل خود مخرب خود قرار دهم.
4-درگیری نزولی
هر زن و شوهر می دانند که فاصله خیلی دور است. متأسفانه ، این دانش بنیادی همیشه مانع از نزدیکی نمی شود و بسیاری از روابط به دلیل آن قربانی پایان می یابد. پرتوی امید از بین می رود وقتی زوجی را می بینم که خیلی زود به گفتن یا انجام کاری می پردازند که شخص دیگر نمی تواند از آن گذشته بفهمد به نظر می رسد از هیچ جا و مطمئناً از شخصیت خارج نشده است ، یکی یا هر دو تعامل را متوقف می کنند یا آن را به مکانی دلپذیر تر می برند. آنها با هم مشترک هستند كه می دانند كه كلمات خاص یا راههای صعب عبور ممکن است برای بهبودی بیش از حد صدمه ببینند یا بعضی از اقدامات گذشته به شدت عمیق بمانند. برای من روشن است که آنها یک پیمان نامرئی دارند که مانع از پیشروی آنها می شود.
5-مسائل گذشته را مطرح نکنید
طبیعی است که بیشتر مردم از گذشته یا سایر افراد استفاده کنند تا به آنچه که در حال حاضر معتبر است اشاره کنند. این امر به ویژه هنگامی صحیح است كه یك شركا احساس كند كه استدلال خود را از دست می دهد ، و احساس می كند كه تقویت آن با نمونه هایی از گذشته یا تأیید افراد مهم دیگر ، باعث اثربخشی آن می شود. زوجینی که ارتباط خوبی دارند با هم در یک زمان با یک موضوع می مانند و در مورد آنچه در حال حاضر از همدیگر نیاز دارند صحبت می کنند. آنها سعی نمی کنند دیگری را به موقعیتی متقاعد کنند که رضایت خاطر آنها را با هزینه دیگری رقم بخورد. اگر یكی از آنها شروع به ناامنی كند ، دیگری آنها را به مشكل برمیگرداند و این تاكتیك نه تنها پذیرفته شده ، بلكه قابل تقدیر است.
6-یک سطحی از اعتماد داشته باشید
مهم نیست که یک زن و شوهر در اولین جلسه چقدر عصبانی ، صدمه دیده یا عصبانی باشند ، می توانم ببینم که پریشانی آنها از وضعیت موجود به هیچ وجه نشان نمی دهد که این افرادشرکای آنها اساساً افراد ناقص و غیرقابل قبول هستند. چالش های رفتارها با ترور شخصیت ها بسیار متفاوت است. این مسئله ممکن است به شدت روابط را در بحران فعلی یا مسافت طولانی مدت خود تضعیف کرده باشد ، اما آنها هرگز بیان نمی کنند که شخص دیگر از عشق یا احترام اساسی آنها بی اعتبار است.
قدرت در همه روابط وجود دارد. داشتن قدرت به معنای داشتن حس کنترل ، داشتن انتخاب و توانایی تأثیرگذاری بر محیط و دیگران ما است. این یک غریزه طبیعی و سالم است که می توانیم برای برآورده کردن خواسته ها و نیازهای خود ، از قدرت خود استفاده کنیم. وقتی احساس قدرت می کنیم می توانیم احساسات خود را مدیریت کنیم ، اعتقاد داریم که اهمیت داریم و می توانیم بر نتایج تأثیر بگذاریم. ما به جای اینکه در تأثیر دیگران و شرایط باشیم ، احساس کارآیی بیشتر داریم. به جای عکس العمل ، ما می توانیم عمل کنیم زیرا یک مکان کنترل داخلی داریم. قدرت مختل شده در مقابل ، بسیاری از ما ممکن است احساس ناتوانی کنیم و قربانی نیروهای خارجی شویم. ما می توانیم احساس کنیم که سرنوشت ما از دست ما خارج است. برخی از ما داوطلبانه قدرت خود را به دیگران واگذار می کنیم. ممکن است از اعمال قدرت خودمان احساس ناراحتی کنیم و باور داشته باشیم که دیگران را بیگانه خواهیم کرد. درعوض ، ممکن است ما نسبت به دیگران واکنش نشان دهیم ، به خواسته ها و نیازهای آنها معترض شویم ، و در تصمیم گیری و شروع اقدامات مستقل مشکل داشته باشیم. ممکن است احساس کنیم که وقتی منظورمان را بیان می کنیم یا دوست نداریم ، احساساتی را داشته باشیم یا صدای خود را بالا ببریم.
این احساس اختلال در قدرت رایج است و ناشی از:
1-تمرکز خارجی عادت
2- شرم و عزت نفس کم - احساس ارزشمندی نمی کنید
3-وابستگی و عدم استقلال - نیاز بیش از حد به یک رابطه
4- عدم اطمینان و استقلال در تصمیمات دیگران
5- ناراحتی از قدرت و اعتقاد به اینكه به روابط آسیب می زند
6-ترس از طرد و کنار گذاشتن
7- نیاز به عشق و تأیید دیگران برای احساس رضایت و رضایت خاطر
8- انکار نیازها ، خواسته ها و احساسات
9- داشتن انتظارات غیر منطقی از دیگران
10- عدم مسئولیت خود عدم تعادل قدرت در روابط بسیاری از روابط دارای عدم تعادل قدرت هستند.
اگر ما قدرت خود را انکار نکرده ایم و به هر یک از دلایل فوق بیان نمی کنیم ، طبیعی است که شخص دیگری خلاء را پر کند در این حالت مادچار تله هایی در روابط عاطفیمان می شویم.
غالباً در چنین روابطی ، یکی از شرکاء - گاه معتاد ، خودشیفتگی یا م - بر دیگری قدرت می گیرد. معمولاً ، شریک زندگی متعهد تلاش می کند تا به روش های غیرمستقیم یا منفعلانه-پرخاشگرانه ، مانند خودداری از نفوذ ، نفوذ خود را اعمال کند. با گذشت زمان ، روابط ناهنجار می تواند باعث ایجاد پیوند تروما و احساس درماندگی شود.
احساس کمبود مزمن می تواند منجر به افسردگی و علائم جسمی شود. در روابطی که تا حدودی سالم تر است ، هر دو شریک زندگی در مبارزات قدرت، مداوم از قدرت پیروز می شوند. اینها معمولاً درمورد پول ، کار ، مراقبت از کودکان و مذاکره درباره چگونگی و زمان سپری می شوند.
برای جلوگیری از درگیری ، برخی از زوجین حوزه های جداگانه ای را در اختیار دارند که هرکدام کنترل بیشتری دارند. از نظر تاريخي ، مادران بر خانه حكومت مي كردند و پدران مالي بيشتري مي گرفتند و امور مالي را كنترل مي كردند. این امر در بسیاری از خانواده ها علی رغم بهبود قدرت درآمدی ن ، به ویژه هنگامی که فرزندان خردسال دارند ، ادامه می یابد.
نقشهای سنتی در حال تغییر و برتری گرفتن هستند. مردان بیشتر در مراقبت از کودک و فرزند پروری شرکت می کنند. با کار کردن یا داشتن قدرت در خارج از خانه ، ن می آموزند که می توانند خارج از ازدواج عمل کنند. این به طور بالقوه به آنها قدرت بیشتری در رابطه می دهد.
بعضی از پارتنر ها وقتی همه چیز 50-50 تقسیم نمی شود ناراحت می شوند ، اما درک مهمتر از بی عدالتی و عدم تعادل قدرت مهم تر است. این ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که احساسات و نیازهای ما نادیده گرفته شود. احساس نمی کنیم به حرف گوش داده شود یا اینکه ورودی ما اهمیت دارد و احساس بی اهمیت و ناراحتی می کنیم. وقتی تأثیری نداریم ، احساس بی احترامی و ناتوانی می کنیم.
یک ازدواج سالم و موفق مبتنی بر عشق است. عشق دو نفر را برای زندگی مشترک برای همیشه متحد می کند. از این عشق منشأ اعتماد است. برای موفقیت یک ازدواج چقدر این اعتماد لازم است؟
1-او تمام احساسات خود را به اشتراک می گذارد
صادق بودن در مورد تمام افکار و احساسات او یکی از بزرگترین نشانه هایی است که می توانید به شریک زندگی خود اعتماد کنید ، می گوید: شهنی فلده ، محقق اجتماعی و نویسنده کتاب "شگفت انگیز اسرار از ازدواج های بسیار مبارک". "آشکار بودن و آسیب پذیری در مکالمه - تمایل آنها برای باز کردن قلبشان و به اشتراک گذاشتن آنچه که واقعاً فکر می کنند ، حتی اگر آنها را به خطر بیاورد که مورد تمسخر و انتقاد شما قرار بگیرد" - این یک چیز ترسناک در بسیاری از روابط است. او می گوید: فقط به این دلیل که شریک زندگی شما فوراً نمی خواهد به شما بگوید افکار او به این معنا نیست که او مایل به اشتراک گذاری نیست. صحبت کردن به بعضی از افراد کمک می کند تا احساسات خود را پردازش کنند ، اما سایر افراد برای مرتب کردن احساسات خود به تنهایی نیاز دارند. حتی اگر چند ساعت (یا حتی دو روز) طول بکشد تا شریک زندگی تان شروع به گفت و گو با شما کند آن بحث عاطفی نشان دهنده تا چه میزان عمیق اعتماد به نفس در یک رابطه است .علل های دیگر را بررسی کنید تا متوجه شوید آیا رابطه شما همانند سنگ محکم است؟
2_ وقتی اشتباه می کند اعتراف می کند
پذیرش پیچ های کوچک (مانند وقتی که شریک زندگی شما نوع اشتباهی از گاز را در ماشین قرار می دهد) نشان می دهد که او مایل است صادق باشد و به شما اعتماد می کند وقتی آسیب پذیر است ، مشاور بهداشت روان، بنیانگذار Tampa Life Change می گوید: "اگر نمی توانید مسئولیت چیزهای کوچک را بر عهده بگیرید ، نمی توانید مسئولیت چیزهای بزرگ را بر عهده بگیرید." "وقتی چیزها را پنهان می کنیم و دروغ می گوییم و تدافعی می شویم، می ترسیم از این شخص اجازه ورود پیدا کنیم." از طرف دیگر ، عذرخواهی تمایل به ایجاد اعتماد به یک رابطه را نشان می دهد. اما این پرچم های قرمز نشان می دهد که ازدواج شما می تواند به سمت طلاق باشد.
3_او شمارا از هر اتفاقی که در طول روز افتاده است مطلع میکند
شریک زندگی بدون هیچ چیز برای مخفی کردن شما داستانهای مداوم را ارائه می دهد که دارای شکاف زیادی در اطلاعات نیستند.
4_به دنبال بهانه هایی است تا به شما محبت کند
5_با شما یک حساب بانکی به اشتراک می گذارید
6_او گاهی اوقات به شما فضای بازی میدهد تا برای خودتان باشید.
7_او همه چیز را رها می کند تا با شما صحبت کند
8_او به شما اجازه صحبت و برون ریزی احساساتتان را میدهد را انجام دهید
9_سوالات او این احساس را به شما منتقل نمیکند که مورد بازجویی قرار گرفته اید.
اگر حداکثر نکاتی که در بالا ذکر کردیم را در رابطه خود مشاهده کردید پس بدانید که اعتماد زیادی در رابطه شما وجود دارد.
زندگی کاری شما
شما فقط یک بار حق زندگی کردن دارید پس فرصت های تان را صرف چیزهای کنید که به آنها علاقه مندید. برای این منظور لازم است دو نظریه را بعد بپذیرید.
یک: امکان دارد شغلی داشته باشید که به آن علاقه مند باشید. حداقل کار این است که کارهایی را دوست دارید در اوقات فراغت تان انجام دهید. بعضی از ما همیشه نقش قربانی را بازی می کنیم، هیچ زمانی را به خود اختصاص نمی دهیم. اگر نتوانید در اوقات فراغت تان کارهایی را که به آن علاقه دارید انجام دهید و به نظر میرسد که در ساعات دیگر انجام دهید ممکن است گاهی اوقات در ارتباط با کار مورد علاقه تان دستمزد بگیرید اکثر ما با این اعتقاد کردیم که کار خسته کننده و زجرآور است این تصور اشتباه است میلیونها نفر از مردم در قبال کاری ساده که انجام میدهند مبلغ هنگفتی دریافت میکنند.
باید تعریفی داشته باشیم از کارهایی که مورد علاقه نیست کار مورد علاقه این نیست که در یک نقطه از سواحل استوایی دراز بکشم و منتظر کار مورد علاقه یعنی کاری که برای انجام آن باید زحمت بسیار کشید و تمام عشق و علاقه و انرژی خود را صرف عنوان کرد هدف نهایی کارگردان ی خویش است اگر در کشمکش و مبارزه نباشد چیزی کم دارد می دانی چرا؟ بسیاری از خانوادههایی که درآمد بالایی برخوردار می توان گفت مشهور و ثروتمند هستند فرزندانشان به مواد مخدر رو میآورند. به این دلیل آنها در زندگی انگیزه برای مبارزه ندارد و تمام نیازهای مالی شان برطرف شده است.
زندگی افراد زمانی موفقیت آمیز است که برای انتخاب هایشان مسئولیت پذیر باشند. انتخاب شغل در صدر فهرست قرار دارد می پرسند چرا این کار را انجام میدهیم میگوید هرکس مجبور است به نوعی کاری را انجام دهد اما فرد این دلیل کافی نیست اگر مجبور باشی تمام عمر کاری را انجام دهید که هیچ علاقه ای به آن ندارید مطمئنا پیشرفتی در کار نخواهد بود اگر قلبا احساس میکنی کاری که انجام می دهید اشتباه است، شغل تان را عوض کنید و کاری را که دوست دارید انجام دهید. زمانی که به انجام کاری که دوست دارید می پردازید حس خوشایندی از آن دریافت می کنید به همین خاطر انگیزه میشود برای ادامه مسیر در زندگی داشتن انگیزه بسیار مهم است.
گاهی اوقات نداشتن انگیزه باعث می شود که ندانیم از زندگی چه میخواهیم و همین ندانستن ها باعث می شود تا ما در روابط عاطفی و اجتماعی خود به صورت موثر عمل نکنیم به همین منظور لازم است تا با نگرشی درست به شرایط خود نگاه کنیم و بهترین تصمیمات را اتخاذ کنیم.
برگرفته از کتاب آخرین راز شاد زیستن نویسنده اندرو متیوس
درماندگی آموخته شده
(( زندگی من هر روزش شده است یاس و ناامیدی)) ((به هیچ چیز خوشبین نیستم و احساس میکنم هر اتفاقی میافتد به ضرر من است)).((فکر من پوچ و بی معنی شده. دلیلی نمیبینم که درس بخوانم کار کنم یا حتی رفتارهای معمول روزانه را انجام دهم)).
((انگار خورشید زندگیم کاملاً غروب کرده حتی خیال طلوع دوباره هم ندارد)).
(( احساس می کنم به بن بست رسیدم و هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند نجات میدهد)).
روانشناسان علت این همه احساس و تفکر منفی را درماندگی آموخته شده می دادند. این نظریه توسط عدهای مطرح میشود که معتقدند جهت دهی و رهبری فعالیت ها و رویه های زندگی بر عهده افکار و شناخت و نحوه تفکر و پردازش اطلاعات ذهنی در افراد است. همه ما در قبال رویدادهای زندگی خود آگاه و ناخودآگاه فکر میکنیم و به تعبیر و تفسیر آنها میپردازیم این تعبیر و تفسیر ها می تواند حتی از دوران کودکی نیز به ما آموخته شود اتفاقات خوب و بد با هم ممزوج هستند و این بیانصافی است که چشممان ما تنها سختیها و مشقات را ببیند و خوشیهای آن را انکار کند.
مادری که با تکیه کلام های منفی خود به کودکش می گوید (تو نمیتوانی، فایده ندارد به این موضوع بپردازید، روزگار و زندگی سراسر سختی است) پشتکار، امید و تلاش و خودبینی را در کودک خود از بین میبرد و گاهی نیز شاید خانواده القائات منفی نداشته باشد اما در اثر عدم تشویق به تلاش پشتکار و عدم تنظیم متعادل انتظارات فرزند خود را امیدوار و مثبت اندیش تربیت نمی کند به عنوان مثال: زمانی که فردی برای رسیدن به یک خواسته تلاش مستمر دارد و به یک مشوق هم نیازمند است. اگر در خانواده حضور یابد که هیچ حمایتی برای تلاش دریافت نمیکند و حرکتش برای خانواده با ارزش و مثبت قلمداد نشود میتواند با نوعی بیانگیزگی روبرو میشود که در بزرگسالی درماندگی درونی را ایجاد میکند و درماندگی اما همیشه خانواده مقصر نیست ما به عنوان انسانهایی با اراده و دارای قوه تحقق می توانیم به فرایند زندگی پرتو انگیزه امید و پشتکار را بر افشانیم.
زندگی مملو از پستی و بلندی است اتفاقات خوب و بد با هم منظور هستند و این بیانصافی است که چشمان ما تنها سختی و مشقت را ببیند و خوشی های آن را انکار کند.
نوع پردازش ذهنی ما برای دیدن خوشی ها و سختی ها به همراه هم بسیار مهم است با توجه به عوامل ذهنی می توانیم رویدادها را تفسیر کنیم و حتی میتوانیم گاه خود را عادت دهیم که حتی از دست خیلیها هم موضوعهای خوب و مثبت را بیرون بکشیم. در مجموع میتوان افراد با درماندگی آموخته شده را با توجه به علل ذهن ایشان اینگونه دید عده ای سبک اسناد منفی دارند و وقایع خوشایند را به علل بیرونی و ناپایدار و وقایع ناخوشایند را به علل درونی همیشگی پایدار به توانایی و استعداد های شخصی نسبت میدهند.
اگر بخواهیم در مورد منابع کنترل و سبک اسناد در اشخاص صحبت کنیم جالب است بدانید که افراد تعبیر و تفسیر وقایع و رویدادها را بر اساس چهار سبک اسنادی در ذهن شکل میدهند:
یک: درونی پایدار. توانایی شخصی
دو: درونی ناپایدار. تلاش
سه:بیرونی پایدار دشواری تکلیف
چهار: بیرونی ناپایدار شانس
مثلاً اگر موفقیتهای خود را به توانایی و تلاش خود یعنی منابع درونی نسبت دهیم انگیزه بیشتری برای پوشش بیشتر خواهیم داشت. اما اگر موفقیت را به شانس واگذار کنیم پشتکار ما به دلیل وابستگی به یک عامل غیرقابل کنترل کاهش مییابد و اگر شناخت شکست را به منابع بیرونی مثل دشواری تکلیف تکلیف ارجاع دهیم در دفعه های بعد برای تلاش مجدد با انگیزه در رفتار میکنیم در حالی که برخی از افراد شکست را ناشی از توانایی خود میبیند و دلیلی را برای ادامه زندگی ندارد، لذا وقتی در شخصی درماندگی آموخته شده شکل می گیرد الگوی فوق هرگونه امید و تلاش راست می کنند و نتیجه حرکت را در ذهن به شکستهای مجدد خط می کند بنابراین این الگوی ذهنی در نحوه تفکر و کیفیت زندگی بسیار موثر است چه خوب است که این توانایی های شخصی و البته پیش از آن به رحمت و لطف خداوند تکیه کنیم و بدانیم با تعبیرات مثبت درون خود میتوانیم نتایج پربارترین در زندگی به دست آوریم و شانس را به تلاش و حرکت خود من بدانیم نه عوامل ناشناخته و غیر قابل کنترل.
برگرفته از کتاب:
اول نیمه خودمان را پیدا کنیم نیمه گمشده پیشکش
نویسنده: مسعود لعلی
عدم اعتماد به طبیعت من یک فرد بسیار قابل اعتماد هستم. در شرایط عادی ، تمایل دارم اعتماد دیگران را افزایش دهم و انتظار دارم که در نوع خود تلافی کنند. اگر شخص دیگری اثبات کند که غیرقابل اعتماد است ، من به نسبت اعتمادم را به او کم خواهم کرد. در روابطی که من بی اعتمادی را تجربه کرده ام ، فهمیدم که معمولاً ناشی از یک نقض قابل اعتماد نیست (اگرچه این موارد هستند که توجه فوری ما را به خود جلب می کنند) ، بلکه چندین مورد کوچکتر با گذشت زمان هستند. یک وعده شکسته در اینجا ، یک مهلت از دست رفته در آنجا ، و الگویی از رفتار غیرقابل اعتماد ، غیر اخلاقی ، بی کفایت و یا عدم آگاهی ، روند می شود.
بی اعتمادی یک شبه اتفاق نمی افتد. این مرحله به تدریج طی مراحل انجام می شود ، و اگر بتوانیم این مراحل را هنگام حضور در آنها تشخیص دهیم ، پیش از ریشه عدم بی اعتمادی ، فرصتی برای رسیدگی به وضعیت داریم.
1. تردید - اولین مرحله از بی اعتمادی با شک شروع می شود. شما شروع به تجربه یک عدم اطمینان جزئی در مورد اعتماد به نفس کسی می کنید که باعث می شود فقط کمی مکث کنید. ممکن است این شک شک برانگیز در ذهن شما ایجاد کند که به نظر می رسد شما نمی توانید از این کار برکنار شوید ، یا چیزی که احساس می کنید درستی از اوضاع ندارید حتی اگر نمی توانید دقیقا انگشت خود را روی آن بگذارید.
2. سوء ظن - شک در صورت عدم حل ، با گذشت زمان به ظن ظهور می یابد. سوء ظن اعتقاد بدون اثبات است. شما شروع به مشاهده الگویی از رفتاری کرده اید که ممکن است نشانگر عدم اعتماد به نفس باشد ، اما شما به اندازه کافی اثبات این نتیجه را ندارید. رادار اعتماد شما به شما می گوید که چیزی اشتباه نیست.
مراحل عدم اعتماد 3. اضطراب - مرحله سوم بی اعتمادی ، اضطراب است ، احساس دلهره یا اضطراب ، که اغلب از نظر جسمی بروز می کند. هنگام برخورد با کسی که به آن اعتماد زیادی ندارید ، ممکن است عصبی ، ضربان سریع قلب ، عصبانیت ، معده گره خورده یا حتی انزجار را تجربه کنید.
4- ترس - در این مرحله از رابطه ، بی اعتمادی به جایی رسیده است که می ترسید از آسیب پذیری خود را نشان دهید. شما بارها و بارها اعتماد به نفس را تجربه کرده اید و اعتماد به نفس دیگری را افزایش داده اید تا جایی که می توانید از رفاه عاطفی خود بترسید.
5- محافظت از خود - در نتیجه ترسی که شما تجربه کردید ، به حالت محافظت از خود حرکت می کنید. شما در روابط خود دیوارهایی قرار می دهید تا از نزدیک شدن شخص دیگر به شما جلوگیری کند. این عمل حفظ خود باعث کاهش آسیب پذیری شما می شود ، اما همچنین باعث عدم اعتماد به نفس در روابط می شود.
Trust طنابی است که دو نفر را بهم پیوسته و هنگام قطع شدن ، قطع ارتباط صورت می گیرد. هنگامی که دیگر نمی توانید در برابر شخص دیگر آسیب پذیر باشید ، شروع به تجربه چیزهای مختلف در روابط خود می کنید. دکتر جان تاونسند در کتاب خود ، Beyond Bloodaries - Learning to اعتماد دوباره به روابط ، چندین تجربه مشترک اعتماد صدمه دیده را شرح می دهد:
انصراف - به جای بازیگری بی خیال ، که در یک رابطه اعتماد سازی طبیعی است ، شما در اشتراک اطلاعات شخصی بیشتر محفوظ می شوید. شما خطرات موجود در رابطه را ترک می کنید زیرا شبکه ایمنی برداشته شده است. تنهایی یا احساس مرده یا یخ زدگی در داخل رایج است.
حرکت به وظیفه - برای جبران عدم اعتماد به روابط ، ممکن است خود را در کارهای مربوط به سرگرمی ، کار ، مدرسه ، کلیسا یا سایر فعالیت ها سرمایه گذاری کنید. شما در سایر قسمت های زندگی خود فعال هستید زیرا انجام کار را آسان تر از "اتصال" می کنید. شما بخش شخصی از روابط خود را با شخص دیگر خاموش می کنید.
روابط نامتعادل "دهنده" - Townsend خاطرنشان می کند که معمول است که شخص "دهنده" در همه روابط و جلوگیری از "دریافت" باشد. شما به دیگران گوش می دهید ، کمک می کنید و راهنمایی می کنید ، اما اجازه می دهید دیگران به شما کمک کنند. اهدا کننده نیز در روابط وابسته به هم تجلی می یابد.
عادات بد - مسائل اعتماد اغلب می توانند منجر به الگوهای رفتاری مشکل ساز در زندگی شما شوند. سرکوب کردن احساسات ما به راحتی با خوردن بیش از حد ، نوشیدن بیش از حد یا سایر رفتارهای اعتیاد آور آسان است.
بی اعتمادی می تواند از طریق رابطه مانند آتش سوزی گسترش یابد. آنچه که به عنوان یک تردید کوچک شروع می شود می تواند قاطعانه از بی اعتمادی قارچ قارچ شود اگر ما قدم هایی برای رسیدگی زودهنگام برداشته نشویم. بهترین راه برای جلوگیری از بی اعتمادی ریشه زدن ، تمرکز فعالانه بر اعتماد سازی است. اعتماد باید به طور مداوم توسعه یابد و در طول دوره رابطه پرورش یابد ، نه فقط وقتی آسیب دیده باشد.
منبع
اختلالات تجزیه هویت چیست؟
اختلال تجزیه هویتشامل مشکلات مربوط به حافظه ، هویت ، احساسات ، ادراک ، رفتار و خویشتن است. علائم جدا کننده به طور بالقوه می تواند هر زمینه عملکرد ذهنی را مختل کند.این اختلال به این صورت است که در افکار،خاطرات، احساسات اعمال یا شخصیت بیمار نوعی خلا ارتباطی بوجود می آورد .
نمونه هایی از علائم تجزیه هویت شامل تجربه جدا شدن یا احساس گویی شخص خارج از بدن و از دست دادن حافظه یا فراموشی است. اختلال تجزیه هویتاغلب با تجربه قبلی تروما همراه است.
سه نوع اختلال تجزیه هویت وجود دارد:
اختلال تجزیه هویت
فراموشی متمایز
اختلال شخصیت زدایی / غیرواقعی سازی
موسسه ای که برای کمک به مردم در درک و مقابله با استرس و آسیب های روانی آسیب دیده ، به کار می رود ، پدیده اختلال تجزیه هویت را که ممکن است به شرح زیر باشد شرح می دهد:
اختلال تجزیه هویت ارتباط بین افکار ، خاطرات ، احساسات ، اعمال شخص است. این یک روند عادی است که همه تجربه کرده اند. نمونه هایی ازاختلال تجزیه هویت خفیف و متداول عبارتند از: رویاپردازی ، هیپنوتیزم بزرگراه یا "گم شدن" در یک کتاب یا فیلم ، که همه شامل "از دست دادن لمس" با آگاهی از محیط فوری شخص است.
در طی یک تجربه آسیب زا مانند تصادف ، فاجعه یا قربانی شدن جرم ، اختلا ل تجزیه هویت می تواند به فرد کمک کند تحمل آنچه که در غیر این صورت ممکن است تحمل آن بسیار سخت باشد را تحمل می کند. در شرایطی مانند این ، فرد ممکن است حافظه مکان ، شرایط و یا احساسات مربوط به این واقعه قریب الوقوع را از هم جدا کند ، از نظر ذهنی از ترس ، درد و وحشت فرار کند. این ممکن است باعث شود بعداً به خاطر سپردن جزئیات این تجربه کار دشواری انجام شود ، همانطور که توسط بسیاری از بازماندگان فاجعه و تصادف گزارش شده است.
اختلال هویت متمایز کننده با تجربیات بیش از حد ، حوادث آسیب زا و / یا سوء استفاده در کودکی همراه است. پیش از این به اختلال تجزیه هویت ،اختلال شخصیت چندگانه گفته می شد.
علائم اختلال تجزیه هویت(معیارهای تشخیص) عبارتند از:
وجود دو یا چند هویت مشخص (یا "حالات شخصیتی"). هویت مشخص با تغییر در رفتار ، حافظه و تفکر همراه است. علائم و نشانه ها ممکن است توسط دیگران مشاهده شده یا توسط فرد گزارش شود در این وضعیت فرد اطلاع درستی از شخصیت خود و ویژگی های شخصیتی خود ندارد و به نوعی در سرگمی به سر می برد.
شکاف های مداوم در حافظه در مورد حوادث روزمره ، اطلاعات شخصی و / یا حوادث آسیب زای گذشته ،این علائم باعث پریشانی یا مشکلات قابل توجهی در زمینه های روابط اجتماعی ، شغلی یا روابط عاطفی خود و همچنین سایر زمینه های عملکرد ی شود.
علاوه بر این ، مزاحمت نباید یک قسمت عادی از یک عمل فرهنگی و مذهبی است که به طور گسترده پذیرفته شده است. همانطور که در ذکر شد ، در بسیاری از فرهنگ های سراسر جهان ، تجربیات تملک کردن بخشی طبیعی تمرین معنوی است و اختلال نیستند
نگرش و ترجیحات شخصی (به عنوان مثال ، در مورد غذا ، فعالیت ها ، لباس) فرد مبتلا به اختلال تجزیه هویت ممکن است ناگهان تغییر کند و سپس به عقب برگردد. هویتها به طور غیرقانونی اتفاق می افتد و ناخواسته بوده و باعث پریشانی می شوند. افراد مبتلا به اختلال تجزیه هویت ممکن است احساس کنند که ناگهان ناظر گفتار و اعمال خود شده اند ، یا ممکن است بدن آنها احساس متفاوتی داشته باشد (مثلاً مانند یک کودک کوچک مانند جنس مخالف ، بزرگ و عضلانی)
خاطرنشان می کند که فردی که دارای اختلال هویت جدا شده است "احساس می کند که درون خود دو یا چند موجودیت قرار دارد ، هرکدام شیوه تفکر و یادآوری خود و زندگی خود را به یاد می آورند. مهم است که به خاطر داشته باشید که اگرچه ممکن است این حالتهای متفاوتی بسیار متفاوت به نظر برسند ، اما همه آنها تجلیات یک فرد مجرد و کامل هستند. "نامهای دیگر که برای توصیف این حالت های متفاوتی از جمله" شخصیت های متناوب استفاده می شوند هوشیاری و برای مبتلایان به اختلال تجزیه هویت ، میزان کارکرد مشکلات می تواند به طور گسترده ای متفاوت باشد ، از مشکلات حداقلی تا قابل توجه. افراد غالباً سعی می کنند تأثیر علائم خود را به حداقل برسانند و به عزت نفس و اعتماد به نفس بالای دست یابند.
https://www.psychiatry.org/patients-families/sleep-disorders/what-are-sleep-disorders
اختلالات تجزیه هویت چیست؟
اختلال تجزیه هویتشامل مشکلات مربوط به حافظه ، هویت ، احساسات ، ادراک ، رفتار و خویشتن است. علائم جدا کننده به طور بالقوه می تواند هر زمینه عملکرد ذهنی را مختل کند.این اختلال به این صورت است که در افکار،خاطرات، احساسات اعمال یا شخصیت بیمار نوعی خلا ارتباطی بوجود می آورد .
نمونه هایی از علائم تجزیه هویت شامل تجربه جدا شدن یا احساس گویی شخص خارج از بدن و از دست دادن حافظه یا فراموشی است. اختلال تجزیه هویتاغلب با تجربه قبلی تروما همراه است.
سه نوع اختلال تجزیه هویت وجود دارد:
اختلال تجزیه هویت
فراموشی متمایز
اختلال شخصیت زدایی / غیرواقعی سازی
موسسه ای که برای کمک به مردم در درک و مقابله با استرس و آسیب های روانی آسیب دیده ، به کار می رود ، پدیده اختلال تجزیه هویت را که ممکن است به شرح زیر باشد شرح می دهد:
اختلال تجزیه هویت ارتباط بین افکار ، خاطرات ، احساسات ، اعمال شخص است. این یک روند عادی است که همه تجربه کرده اند. نمونه هایی ازاختلال تجزیه هویت خفیف و متداول عبارتند از: رویاپردازی ، هیپنوتیزم بزرگراه یا "گم شدن" در یک کتاب یا فیلم ، که همه شامل "از دست دادن لمس" با آگاهی از محیط فوری شخص است.
در طی یک تجربه آسیب زا مانند تصادف ، فاجعه یا قربانی شدن جرم ، اختلا ل تجزیه هویت می تواند به فرد کمک کند تحمل آنچه که در غیر این صورت ممکن است تحمل آن بسیار سخت باشد را تحمل می کند. در شرایطی مانند این ، فرد ممکن است حافظه مکان ، شرایط و یا احساسات مربوط به این واقعه قریب الوقوع را از هم جدا کند ، از نظر ذهنی از ترس ، درد و وحشت فرار کند. این ممکن است باعث شود بعداً به خاطر سپردن جزئیات این تجربه کار دشواری انجام شود ، همانطور که توسط بسیاری از بازماندگان فاجعه و تصادف گزارش شده است.
اختلال هویت متمایز کننده با تجربیات بیش از حد ، حوادث آسیب زا و / یا سوء استفاده در کودکی همراه است. پیش از این به اختلال تجزیه هویت ،اختلال شخصیت چندگانه گفته می شد.
علائم اختلال تجزیه هویت(معیارهای تشخیص) عبارتند از:
وجود دو یا چند هویت مشخص (یا "حالات شخصیتی"). هویت مشخص با تغییر در رفتار ، حافظه و تفکر همراه است. علائم و نشانه ها ممکن است توسط دیگران مشاهده شده یا توسط فرد گزارش شود در این وضعیت فرد اطلاع درستی از شخصیت خود و ویژگی های شخصیتی خود ندارد و به نوعی در سرگمی به سر می برد.
شکاف های مداوم در حافظه در مورد حوادث روزمره ، اطلاعات شخصی و / یا حوادث آسیب زای گذشته ،این علائم باعث پریشانی یا مشکلات قابل توجهی در زمینه های روابط اجتماعی ، شغلی یا روابط عاطفی خود و همچنین سایر زمینه های عملکرد ی شود.
علاوه بر این ، مزاحمت نباید یک قسمت عادی از یک عمل فرهنگی و مذهبی است که به طور گسترده پذیرفته شده است. همانطور که در ذکر شد ، در بسیاری از فرهنگ های سراسر جهان ، تجربیات تملک کردن بخشی طبیعی تمرین معنوی است و اختلال نیستند
نگرش و ترجیحات شخصی (به عنوان مثال ، در مورد غذا ، فعالیت ها ، لباس) فرد مبتلا به اختلال تجزیه هویت ممکن است ناگهان تغییر کند و سپس به عقب برگردد. هویتها به طور غیرقانونی اتفاق می افتد و ناخواسته بوده و باعث پریشانی می شوند. افراد مبتلا به اختلال تجزیه هویت ممکن است احساس کنند که ناگهان ناظر گفتار و اعمال خود شده اند ، یا ممکن است بدن آنها احساس متفاوتی داشته باشد (مثلاً مانند یک کودک کوچک مانند جنس مخالف ، بزرگ و عضلانی)
خاطرنشان می کند که فردی که دارای اختلال تجزیه هویت جدا شده است "احساس می کند که درون خود دو یا چند موجودیت قرار دارد ، هرکدام شیوه تفکر و یادآوری خود و زندگی خود را به یاد می آورند. مهم است که به خاطر داشته باشید که اگرچه ممکن است این حالتهای متفاوتی بسیار متفاوت به نظر برسند ، اما همه آنها تجلیات یک فرد مجرد و کامل هستند. "نامهای دیگر که برای توصیف این حالت های متفاوتی از جمله" شخصیت های متناوب استفاده می شوند هوشیاری و برای مبتلایان به اختلال تجزیه هویت ، میزان کارکرد مشکلات می تواند به طور گسترده ای متفاوت باشد ، از مشکلات حداقلی تا قابل توجه. افراد غالباً سعی می کنند تأثیر علائم خود را به حداقل برسانند و به عزت نفس و اعتماد به نفس بالای دست یابند.
واژه اضطراب و حتی احساس آن برای هیچ کدام از ما انسان ها واژه ای بیگانه و یا افسانه ای نیست. چراکه همه ما در طول زندگی خود بارها و بارها آن را به کرات تجربه کرده ایم.
اضطراب، استرس
شما نمی توانید ادعا کنید که هیچ گاه در زندگی دچار اضطراب نشده اید. این ادعا به این معنی است که زندگی شما یک روند یک نواخت و یک مسیر خسته کننده را طی می کند. حتی اگر خود شما هم بتوانید بسیاری از امور و رویدادها را کنترل کنید اما اتفاقاتی هستند که خارج از کنترل انسان می باشند.همانند مرگ یکی از عزیزان و یا رخدادن یک سانحه که می تواند برای هر کسی منجر به ایجاد استرس و فشار روانی شود.
البته اضطراب همیشه هم برای زندگی ما انسان ها مضر نبوده و نیست. اضطراب زمانی که به اندازه و متناسب با شرایط ما باشد نه تنها به ما این نیرو و انرژی را می دهد که کار محول شده را بهتر انجام دهیم بلکه حتی می تواند ما را برای مواجهه با مسایل آماده سازد به این نوع استرس استرس مفید و یا مثبت می گویند. اما اضطراب زمانی خطرناک و مشکل آفرین است که بیش از حد مورد انتظار باشد و همچنین هیچ تناسبی با موقعیت ما نداشته باشد ودر روند عملکرد طبیعی ما اختلال ایجاد کند برای مثال هر دانش آموزی زمانی که به فصل امتحانات نزدیک می شود تا حدی اضطراب را تجربه می کند و این علامتی است برای آن دانش آموز که مسئولیت محول شده را به درستی انجام دهد. و تلاش بیشتری داشته باشد. اما زمانی که همین دانش آموز استرسی را تجربه کند که نه تنها نفعی برای او نداشته ، بلکه حتی منجر به عدم یادگیری مطالب درسی و فراموش کردن مطالب خوانده شده نیز می شود. در اینجا استرس در واقع نقش یک مزاحمی را دارد که مانع از عملکرد طبیعی فرد می شود.
واقعیت امر این است که ما انسان ها هیچ گاه نمی توانیم از اضطراب و فشار روانی رهایی پیدا کنیم. و آن را به طور کامل از زندگی خود حذف کنیم. چراکه همان طور که گفته شد اگر استرس مثبت باشد برای زندگی و برای حرکت دادن ما و فراهم کردن نیرو و انرژی لازم ضروری است. و باز همان طور که اشاره شد ایجاد بسیاری از موقعیت های استرس آفرین از کنترل ما خارجند.
بنابراین گاه شرایط ایجاد کننده استرس در کنترل ما نمی باشند اما ما می توانیم با یاد گیری مهارت ها و روش هایی استرس خود را به گونه ای سازنده اداره کنیم . و به طریقی مدبرانه مدیریت کنیم تا کمترین آسیب را به جسم و روان خود زده باشیم.
موقیت های بیشماری وجود دارند که منجر به ایجاد استرس در ما می شوند. موقعیت های درونی و یا بیرونی. برای مثال ترافیک شهری- مرگ عزیزی که دوستش داریم-اختلافات در روابط بین فردی- رخ دادن وقایع طبیعی- دوره بلوغ – کمال گرایی- تفکرات منفی وهمه و همه میتوانند در من و شما ایجاد استرس کنند.
زمانی که شما دچاراسترس می شوید می توانید مجموعه ای از علایم را (بدنی، شناختی، روانی) در خودتان مشاهده کنید.
بدنی
اضطراب شما می تواند منجر به سردرد، ضربان سریع قلب، تنفس سریع و سطحی، تکرر ادرار، یبوست و. باشد.
فکری
در این بعد، اضطراب شما می تواند منجر به حواس پرتی، عدم تصمیم گیری، گوش به زنگی، از دست رفتن خلاقیت در شما، داشتن توقعات بیش از حد از دیگران و جلوه گر شود.
سعی کنید همیشه بین کارتان و همچنین اوقات فراغتتان تعادلی برقرار کنید. چراکه این امر برای سلامت جسمی و روانی شما موثر خواهد بود
روان
زمانی که شما مضطرب هستید عصبی می شوید،دچار خستگی و کسالت خواهید شد.
چگونه با اضطرابمان مقابله کنیم؟
آرام سازی
زمانی که شما دچار اضطراب و یا خشم می شوید. مسلماً متوجه شده اید که تنفستان بسیار کوتاه و سریع خواهد شد. در این مواقع در بدن شما آدرنالین ترشح می شود که منجر به تنفس کوتاه و تند شما می شود. که این امر یعنی تنفس سطحی شما منجر به برهم خوردن تعادل بین اکسیژن و دی اکسید کربن خون شما می شود. و شما می بایست با آموزش و یادگیری روش هایی این عدم تعادل ایجاد شده را اصلاح کنید.
کنترل اضطراب
چرا که در غیر این صورت و در اثر عدم اصلاح، آدرنالین بیشتری در خون شما ترشح خواهد شد و خشم و اضطراب بیشتری را تجربه خواهید کرد. برای این منظور سعی کنید هوا را تا آن جایی که برایتان مقدور است به آرامی از راه بینی خود به ریه ببرید و در فاصله بین دم و بازدم تا شماره 4 بشمرید و بعد هوا را به آرامی از طریق دهانتان خارج کنید. شما می بایست این عمل را 5 یا 6 بار تکرار کنید. این امر به شما کمک خواهد کرد تا آرامش خود را حفظ کنید.
به خودتان کمی فرصت دهید
سعی کنید همیشه بین کارتان و همچنین اوقات فراغتتان تعادلی برقرار کنید. چراکه این امر برای سلامت جسمی و روانی شما موثر خواهد بود.
شما می توانید یک روز هفته را به خودتان اختصاص دهید و یا یکی از دوستانتان و یا اعضای خانواده تان به گردش و تفریح بروید و از بودن در کنار یکدیگر لذت ببرید.
تفکرات منفی را شناسایی کنید و آنها را اصلاح کنید
تفکرات منفی شما منجر به تشدید اضطراب خواهد شد. تفکرات منفی از جمله موانع بزرگی هستند که مانع از روند صحیح فکر می شوند. تفکرات غلطی همچون" من آدن بی عرضه ای هستم – و یا من همیشه شکست خورده ام" که استفاده از این کلمات و همچنین تکرار آن نه تنها کمکی به رفع اضطراب شما نخواهد کرد بلکه همچون دور باطل اعتماد به نفس شما را نیز نشانه می گیرند.
منبع:تبیان
لحظهای برای پاک کردن ذهنتان از استرس و سادهتر کردن زندگی خود وقت بگذارید.همه افراد هرازگاهی دچار استرس میشوند اما اگر مراقب نباشید، حتی استرسهای خیلی کوچک میتوانند بر سلامتتان تاثیر منفی بگذارند. براساس دپارتمان سلامت و خدمات انسانی امریکا، استرس هم بر فکر و هم بر بدنتان تاثیر میگذارد و میتواند منجر به بیماریهایی از قبیل افسردگی، سردرد، اختلالات گوارشی، بیماری قلبی و سکته شود.
بااینکه استرس بخشی طبیعی از انسان بودن است، بسیاری از متداولترین عوامل استرسزا ارزش انرژی جسمی و ذهنی ما را ندارند. در زیر به هفت مورد از غیرضروریترین این عوامل اشاره میکنیم و توصیههایی هم برای اجتناب از آنها برایتان آوردهایم. پس مسئولیت زندگیتان را به گردن بگیرید و با هوشیاری بیشتری زندگی کنید.
۱. تکرار موقعیتهای استرسآور
تکرار دوباره یک اتفاق استرسزا در ذهنتان هیچ فایدهای برایتان ندارد و فقط باعث میشود دوباره گرفتار استرسی شوید که تجربه کرده بودید.
مغز نمیتواند تفاوت بین چیزی که به آن فکر میکنید و اتفاقی که واقعاً در حال افتادن است را بفهمد. به همین دلیل اگر فکرتان درگیر یک اتفاق منفی شود که در گذشته روی داده است، دوباره آن واکنش استرس در بدنتان تکرار خواهد شد.
برای غلبه بر این عادت بد، توصیه میکنیم طرز فکرتان درمورد آن اتفاقها را تغییر دهید.
با فکر کردن به چیزهایی مثل الان سالم هستم و حالم خوب است»، سیستم ایمنی بدن من قوی است»، به راحتی در زندگی جلو میروم» و امثال آن خودتان را از چرخه تکراری فکرهای منفی بیرون بیاورید.
برای مدیتیشن وقت بگذارید. تمرکز بر روی تنفستان موقع فکر کردن هم میتواند به از بین بردن واکنشهای استرس در بدنتان کمک کند.
۲. فکر کردن به بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد
تمرکز روی بدترین نتیجه ممکن یک موقعیت فقط افکار منفی وارد آیندهتان میکند. همین.
وقتی نمیدانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد، نگران این پیشامدها میشویم. اما چرا باید دو بار به خودمان عذاب بدهیم؟
یک راه برای مقابله با فکر کردن به بدترین نتیجه ممکن این است که ببینید این عامل استرسزا واقعبینانه است یا خیر و از خودتان سوال کنید یک یا دو ماه دیگر در آینده اذیتتان خواهد کرد یا نه.
گاهیاوقات وقتی از خودتان این سوالها را بپرسید، میفهمید که واقعاً هم اتفاق وحشتناکی نیست که نتوانید با آن کنار بیایید.
یک راه دیگر هم برای دوری از این طرزفکر این است که در زمان حال زندگی کنید. مثلاً وقتی میخواهید کارهای روزانهتان مثل شستن ظرفها را انجام دهید، برای حس کردن بوی صابون، حس کردن طراوت آب یا نوری که روی حبابهای کف میافتد وقت بگذارید.
هرچه بیشتر بتوانید خودتان را در این چیزها گم کنید، کمتر فکرتان را درگیر گذشته و آینده خواهید کرد.
۳. به تعویق انداختن کارها
همه آدمها به دلایل مختلف کارهای خود را به تعویق میاندازند اما در بیشتر موارد علت آن این است که کارهایی که باید انجام دهند آنها را میترساند. این میتواند باعث ایجاد استرس و ددگی شود.
توصیه ما این است که برای انجام پروژههای سخت برنامه مرحله به مرحله داشته باشید، نه اینکه بخواهید همه آن را یکدفعه انجام دهید.
یک هدف درازمدت برای خودتان طرحریزی کنید و بعد هدفهای کوچکتری برای رسیدن به آن داشته باشید. وقتی کاری را مرحله به مرحله و به اصطلاح در لقمههای کوچک جلو میبرید، انگیزه مثبت برای ادامه راه میگیرید.
یادتان نرود برای هر دستاورد کوچک به خودتان افتخار کنید.
۴. دیر رسیدن
دلایل زیادی برای دیر رسیدن وجود دارد که بعضی از آنها واقعاً در کنترل شما نیست. اما دلایل دیگری هم برای آن وجود دارد مثل ترسیدن از رفتن به جایی یا جواب مثبت دادن به درخواستهایی که برای آن وقت ندارید. این حس عصبانیت و استرس در شما ایجاد میکند که با استرسی که برای دیر انجام دادن آن کار دارید هم ادغام میشود.
اگر کمبود وقت یکی از دلایلی است که معمولاً دیر میرسید، مدام از خودتان سوال کنید که آیا آن کار یا مراسم واقعاً در برنامهتان جا دارد یا نه.
اما زمانهایی که دلیل دیر رسیدن زنگ نزدن ساعت، ترافیک سنگین یا گم کردن کلیدهایتان باشد، خیلی مهم است که بدانید این اتفاقات در کنترل شما نیست و فقط باید بدانید چطور به آنها واکنش دهید.
به جای اینکه خودتان را به خاطر دیر رسیدن سرزنش کنید، یاد بگیرید که فراموش کنید و روی نقاط مثبت تمرکز کنید نه نقاط منفی. براساس نکات مربوط به مدیریت استرس کتابخانه ملی پزشکی امریکا، رفتار یک فرد است که تعیین میکند موقعیتی برای او استرسزا باشد یا نباشد.»
۵. استفاده بیش از اندازه از رسانههای اجتماعی
وقتی بیش از اندازه در رسانههای اجتماعی وقت بگذرانید، مدام خودتان را با دیگران مقایسه میکنید که این باعث استرس میشود. با این کار به ارزش خودتان و اعتمادبهنفستان براساس چیزی که از دیگران میبینید امتیاز میدهید نه معیارهای خودتان برای موفقیت و خوشبختی.
بیان کردن حرفهایتان در این رسانهها هم شما را آسیبپذیرتر میکند و باعث میشود زودتر ناراحت شوید. قبل از اینکه بخواهید حرفهایتان را با کسی در میان بگذارید باید ابتدا اعتماد و احترام او را جلب کنید.
با ایجاد مرزهای شخصی برای خودتان در این رسانهها و اختصاص دادن زمانی محدود و مشخص برای وقت گذاشتن برای آن، این استرس را از خودتان دور کنید.
۶. ریخت و پاش در محلکار یا خانه
ریخت و پاش نمودی از احساس شماست و اتفاقاتی که در زندگیتان میافتد. بنابراین جای تعجب نیست که یک اتاق به هم ریخته و ریخت و پاش باعث استرسمان شود.
توصیه ما این است که قدم به قدم این ریخت و پاشها را از بین ببرید – رویکردی که شبیه به روش برخورد با به تعویق انداختن کارهاست.
مثلاً ۲۰ تا ۳۰ دقیقه روی فقط یک کشو یا کمد کار کنید و بعد به خودتان استراحت دهید. بعد دوباره سر کار برگردید تا احساس نکنید فشار زیادی برای تمیز کردن به شما وارد میشود.
یک دلیل دیگر که باعث میشود بعضیها بگذارند محیط اطرافشان و ریخت و پاش شود این است که نمیدانند با فضایشان چه باید بکنند. تجسم کنید که دوست دارید فضای زندگیتان چطور باشد. این باعث میشود انگیزه داشته باشید که آن را تبدیل به چیزی کنید که در ذهنتان است.
اگر برای دور ریختن چیزها مشکل دارید، کافی است دو سوال از خودتان بپرسید: این رو دوست دارم؟» و ازش استفاده میکنم؟»
اگر حداقل یک سال است که از چیزی استفاده نکردهاید، احتمالاً وقت آن رسیده که آن را دور بیندازید.
۷. نگرانی درمورد پولی که خرج کردهاید
فکر کردن درمورد پولی که خرج کردهاید ماندن در گذشته است. اینکه عادتهای پول خرجکردنتان را مدام در ذهنتان بررسی کنید فقط استرس بیشتری در آن لحظه برایتان ایجاد میکند.
هیچوقت نمیتوانید پولی که خرج کردهاید را برگردانید.» — گروور
برای دوری از این عامل استرسزا خیلی مهم است که روی زمان حال و چیزهایی که روی آن کنترل دارید تمرکز کنید، مثل تصمیمات مالی که در آینده میخواهید بگیرید.
میتوانید به خودتان کمک کنید که پولتان را با مسئولیتپذیری بیشتری خرج کنید، بفهمید که با پول نمیتوان خوشبختی خرید، با دوستانتان رفتوآمد کنید تااینکه بیرون بروید و پولی که ندارید را خرج کنید یا کارتهای اعتباری و بانکیتان را با خودتان بعضی جاها نبرید تا برای خرید کردن وسوسه نشوید.
عزت نفس پایین یعنی همه می گویند خیلی باهوشم اما من اصلا چنین احساسی ندارم و فکر می کنم همیشه دیگران را ناامید خواهم کرد و مایه خجالت خواهم شد.”
اگر شما هم با خودتان این گونه حرف زده اید حتما این مقاله را تا انتها بخوانید!
عزت نفس کلید پشت بسیاری از تصمیمات شما، برخورد هایتان و حالات روحی ای است که در طول روز تجربه می می کنید.
در واقع عزت نفس تصوریست که شما نسبت به خودتان دارید. اگر این تصویر ارزشمند باشد باعث می شود بیشتر در زندگی تان پیشرفت کنید، از زندگی لذت ببرید و خوشحال باشید ولی اگر تصویری که از خودتان دارید بی ارزش و منفی باشد آنوقت می تواند تاثیرات بسیار بدی در انتخاب هایی که می کنید، آدم هایی که به زندگی تان راه می دهید و مسیرهایی که می روید بگذارد.
برای اینکه با این نیروی بزرگ و تاثیرگذار درونی مان آشنا شویم باید اول بخش های آن را بشناسیم.
انسان ها دارای سه جنبه اساسی هستند: جسمی، احساسی، روانی. و این سه جنبه کاملا در عزت نفس ما تاثیرگذارند. بنابراین وقتی می خواهیم عزت نفس را بشناسیم باید ابتدا از این سه جنبه به آن نگاه کنیم:
به همین دلیل است که هروقت کسی میگوید هر روز برو جلوی آینه و از خودت تعریف کن تا عزت نفست بالا برود می خندیم و اهمیتی به حرف هایش نمی دهیم. زیرا همه مان می دانیم عزت نفس جنبه های درونی دارد و چیزیست که ما باید واقعا از درون حس کنیم و باور کنیم.
مثلا من دوستی داشتم که تصویر ذهنی بسیار منفی ای از خودش داشت. در صورتی که از نظر من و خیلی های دیگر واقعا باهوش و با استعداد و زیبا بود. و با اینکه ما هر روز این ها را به او یادآوری می کردیم اما احساس بی ارزشی درونی او با این حرف ها از بین نمی رفت و نهایتا فقط برای ساعتی احساس بهتری نسبت به خودش پیدا می کرد.
واقعا ناراحت کننده است که ببینید کسی که دوستش دارید از عزت نفس پایین رنج می برد و شما هم کاری از دستتان بر نمی آید.
اما خوشبختانه عزت نفس چیزی نیست که شما بخواهید آن را بسازید یا درون خودتان به وجود بیاورید. بلکه مانند یک عضو قدیمی همیشه درونتان وجود داشته اما تحت تاثیر عواملی لکه هایی روی آن را پوشانده که نیاز به تمیزکاری دارد.
توپ سفیدی را تصور کنید که روی مسیری گل آلود غلت میزند و حرکت می کند. با هر غلت لایه های نازکی از گل روی آن را می پوشاند تا زمانی که دیگر سفیدی آن مشخص نیست زیرا پشت هزاران لایه گل پنهان شده.
کسی که عزت نفس خوبی داشته باشد ویژگی های زیر را دارد:
حالا اگر شما اکثر این ویژگی ها را ندارید یا احساس بی ارزشی عمیقی درون خودتان حس می کنید یعنی احتمالا عزت نفس پایینی دارید.
افراد دارای عزت نفس پایین با این احساسات دست و پنجه نرم می کنند:
حالا اگر شما اکثر این ویژگی ها را ندارید یا احساس بی ارزشی عمیقی درون خودتان حس می کنید یعنی احتمالا عزت نفس پایینی دارید.
افراد دارای عزت نفس پایین با این احساسات دست و پنجه نرم می کنند:
بخش مهمی از اینکه چه چیزی باعث می شود تا عزت نفس پایینی داشته باشیم بر میگردد به دوران کودکی. همانطور که قبلا هم در مبحث تله های زندگی اشاره کردیم بخش زیادی از آنچه ما هستیم در سنین بسیار پایین و در محیط خانواده شکل گرفته است. عزت نفس هم یکی از آنهاست. ریشه ی عزت نفس پایین را باید در کودکی جست و جو کنیم. در ادامه به بعضی محیط ها و شرایطی که در به وجود آمدن عزت نفس پایین نقش دارند اشاره می کنیم:
همانطور که اشاره کردیم عزت نفس پایین یک پیشامد درونی است که افکار و احساسات و نگاه ما نسبت به خودمان را تحت تاثیر قرار داده است. بنابراین اگر بخواهیم عزت نفسمان را افزایش دهیم در وهله اول باید بتوانیم این افکار و احساسات منفی را اصلاح کنیم.
افکار نامطلوبمان را اصلاح کنیم؛ تحقیقات نشان میدهد که طرز فکر منفی عامل اصلی عزت نفس پایین است. این افکار منفی می توانند بسیار ویرانگر باشند و ما را در موقعیت های خطرناکی قرار دهند. بهتر است زمانی که این افکار به سراغمان می آیند سه سوال زیر را از خودمان بپرسیم:
البته این به معنای تعریف های تو خالی نیست. در واقع کسی که عزت نفس بالایی دارد همه جنبه های وجودی خودش چه بد و چه خوب را با هم می پذیرد.
دفتر خاطرات؛ اینکه بخواهید افکار منفی را درون مغزتان نگه دارید فقط باعث می شود که این افکار در ذهنتان بزرگ تر شوند. اما نوشتن شان کمک میکند تا متوجه شوید جنبه های خوبی هم دارید و باید به آنها توجه بیشتری کنید. برای تمرین میتوانید در کنار هر ویژگی بدی که می نویسید یکی از ویژگی های خوبتان را نام ببرید.
از حمایت دیگران بهره بگیرید؛ اطرافتان را پر از آدم هایی کنید که نقاط قوت شما را می بینند و تقویتشان می کنند نه نقاط ضعفتان را. این امر نه تنها احساس خیلی خوبی به شما می دهد بلکه کمک می کند تا مثبت اندیش تر شوید.
به خودتان برسید؛ خودتان را لوس کنید! حتی اگر فکر می کنید لیاقتش را ندارید به خودتان برسید و برای خودتان وقت بگذارید زیرا درست همین زمان ها بیشتر از همیشه به آن نیاز دارید.
به دنبال علایق تان بروید؛ اگر شما عزت نفس پایینی دارید و دارید این مقاله را می خوانید حتما با خودتان می گویید: ولی من اصلا نمی دونم به چی علاقه دارم که بخوام دنبالشون برم! این شرایط اصلا دور از انتظار نیست. تنها نیاز است کمی به خودتان زمان بدهید و توانایی ها و سرگرمی هایتان را بررسی کنید تا ببینید علاقه اصلی تان کجاست.
از شکست نترسید؛ افرادی که عزت نفس پایینی دارند عموما خودشان را قضاوت می کنند و فکر می کنند همیشه شکست خواهند خورد. نمیخواهم بگویم که هیچکش شکست نمیخورد، تنها چیزی که از شما میخواهم این است که نگاهتان به شکست را عوض کنید و به این جمله کلیشه ای که شکست بخشی از موفقیت است ایمان داشته باشید.
بنابراین به یاد داشته باشید عزت نفس درون همه ی ما وجود دارد و تنها کاری که لازم است بکنید این است که عزت نفس گم شده تان را پیدا کنید و کمک کنید لایه های تاریک و ترسناکی که رویش نشسته تمیز شوند تا دوباره بدرخشد.
هرکسی به نوعی اضطراب را تجربه کرده است. بسیاری از افراد هنگامی که قصد انجام کاری را دارند یا در برابر رویدادهای ناگهانی قرار میگیرند، دچار اضطراب میشوند.
البته کمی از این اضطراب طبیعی است اما افرادی هستند که نگرانی بیش از حد نسبت به شرایط روزمره دارند و این مسأله مشکلاتی را برای آنها ایجاد کرده است. ما در اینجا ٦ روش را برای کنترل و غلبه بر اضطراب به شما پیشنهاد میدهیم:
با خودتان حرف بزنید
وقتی دچار اضطراب میشوید، تلاش برای جلوگیری از آن بینتیجه خواهد بود. پس بهتر است با احساسی که باعث این اضطراب شده است، روبهرو شوید و آن را بپذیرید؛ زیرا باعث میشود شما کمی آرامتر شده و با ترس خود دوستانهتر برخورد کنید. بهترین چیزی که باید در این شرایط به خودتان بگویید، این است که ترسیدن چیز بدی نیست من از احساس ترس، نمیترسم و هرکسی هم جای من بود، دچار همین حس ترس میشد.» این روش از هرگونه گفتوگوی نادرست و مخرب فرد با خود جلوگیری میکند. زمان اضطراب، ذهن معمولا دروغ میگوید و درباره آنچه که ممکن است اتفاق بیفتد، اغراق میکند. در حقیقت ذهن شما مثل تلویزیون است آیا شما هرچیزی که از تلویزیون میبینید یا میشنوید را باور میکنید؟ رفتار ذهن هم در زمان اضطراب همینگونه است و شما نباید هرچیزی که ذهنتان میگوید را بپذیرید.
اصلاح شیوه تنفس
تنفس درست میتواند از هرگونه اضطراب جلوگیری کرده یا آن را کنترل کند. یکی از باورهای نادرست این است که استنشاق هوای بیشتر به کاهش اضطراب کمک میکند و ما باید عمیق نفس بکشیم، اما این باور کاملا با چیزی که منظور ماست، مطابقت ندارد. این روش در حقیقت باعث حمله عصبی میشود و یکی از مهمترین علل بروز اضطراب است. براساس یافتههای متخصصان و دانشمندان، ما باید تنها پنج لیتر هوا در هر دقیقه استنشاق کنیم و حدود ١٠بار این عمل را انجام دهیم، البته میانگین آن برای یک فرد معمولی هر دقیقه ١٢ لیتر هواست. اول از همه، از نحوه نفسکشیدن خود آگاه شوید و مطمئن شوید که درحال خمیازهکشیدن، آهکشیدن و صحبتکردن نیستید.
دوم اینکه سعی کنید به آرامی نفس بکشید و به بهترین شکل ممکن هوا را با بینی خود استنشاق کنید. این نحوه نفسکشیدن باعث ایجاد آرامش میشود. سوم اینکه درست و صاف بنشینید وقتی خمیده راه میروید یا مینشینید، هوا به خوبی در دیافراگم جابهجا نمیشود و همین مسأله باعث میشود تا سریعتر و با قسمت بالای قفسهسینه نفس بکشید. این سه مورد درصورتی که رعایت نشوند، میتوانند منجر به بروز حس اضطراب شود.
رفتاردرمانی شناختی
رفتار درمانی شناختی، روشهایی برای تمرکز و کار روی رفتارها و احساسات است. در واقع کار مفید این روش، برنامهریزی روی موضوع چگونگی رفتار شما پیش از وقوع یک رویداد است. عروسیها، امتحانات و تعطیلات اغلب از پیش زمانبندی شده و شما آماده حضور در این رویدادها هستید اما رفتار درمانی شناختی به شما کمک میکند درصورت بروز رخدادهای ناگهانی چگونه با آن برخورد کنید و دچار اضطراب نشوید. بنابراین یک خودکار و کاغذ گرفته و مشکلات خود را در آن بنویسید، سپس چندین راهحل برای آن بنویسید. جوانب مثبت و منفی هر راهحل را بررسی و یکی را انتخاب کنید. در پایان برنامهای برای اجرای آن تنظیم کنید. کارهایی که باید انجام دهید را اولویتبندی کنید تا گیج نشوید، سپس برای انجام هریک برنامهریزی انجام دهید و پس از همه اینها نتایج آن را مرور کنید.
استفاده از داروهای گیاهی و طبیعی
براساس مطالعات پزشکی انجامشده، عصاره ریشه کاوا» که به شکل قرص ساخته شده است، در درمان اضطراب کاملا موثر بوده است. این گیاه روی گیرندههای GABA مغز اثر میگذارد و با فعالکردن این گیرندهها فعالیتهای عصبی را آرام میکند و اضطراب را کاهش میدهد. البته به جز کاوا» گیاهان دیگری ازجمله بابونه، گل ساعت، گیاه عرقچین و ژینکو بیلوبا هم در کاهش اضطراب نقش دارند که به شکل کپسول، قرص و حتی برخی به شکل چای در بازار وجود دارند.
ورزش کنید
همه ما از تأثیرات ورزش بر سلامتی و شادابی روحیه و تسکین درد آگاهی داریم. اما سوالی که مطرح است اینکه هنگام اضطراب کجا و چگونه باید ورزش کنیم تا بتوانیم بر آن غلبه کنیم. ورزشنکردن هنگام اضطراب همانند آسپریننخوردن هنگام سردرد است. ورزش بهترین روش برای کاهش اضطراب است، زیرا علاوه بر تأثیرات مثبت فیزیکی، تأثیرات بسیار خوبی روی روان فرد برجا میگذارد.
مراقبه یا یوگا
مراقبه دشمن اضطراب است. به جای اینکه در چنگال اضطراب اسیر شوید، با مراقبه میتوانید به چشمانداز مورد نیاز خود دست یابید. مراقبه این امکان را به شما میدهد تا آگاهی خود را فراتر از تمام افکار ترسناک و واکنشهای احساسی گسترش دهید و درنتیجه این آگاهی دیگر اجازه نمیدهد ترسها و نگرانیها شما را احاطه کنند. برخلاف نظر عموم، یک تمرین مراقبه منظم کار خیلی سختی نیست. کافی است از فکر بیرون بیایید و تمام توجهتان را به بدن خود معطوف کنید، سپس روی تنفس خود یا احساسکردن پایتان روی زمین تمرکز کنید یا فقط به اطراف خود خیره شوید.
منبع: رومه شهروند
شخصیت (به انگلیسی: Personality) را میتوان آن الگوهای معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعامل با محیط اجتماعی و مادیاش رقم میزنند.[۱] به عبارت دیگر شخصیت شامل ویژگیهای نسبتاً با ثبات و پایدار است که در توصیف آنها از صفاتی همچون زودرنج، مضطرب، پر حرف، درونگرا و برونگرا و غیره استفاده میشود.
شخصیت یعنی مجموعهای از رفتار و شیوههای تفکر شخص در زندگی روزمره که با ویژگیهای بیهمتا بودن، ثبات (پایداری) و قابلیت پیشبینی مشخص میشود. به نظر میرسد گوردن آلپورت، بهترین تعریف را در مورد شخصیت ارائه دادهاست. او اشاره میکند، شخصیت، سازمان بندی پویایی در درون فرد است و شامل آن دسته از نظامهای روانی - فیزیکی که رفتار و تفکر او را تعیین میکند. از این تعریف چندین نکته قابل استنباط است.
بر پایه تعاریف بالا نکاتی دربارهٔ اصطلاح شخصیت روشن میشود:
•بی همتایی و تفاوت: شخصیت یک فرد بیهمتاست و در عین بعضی مشابهتها، هیچ دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
•ثبات داشتن (پایداری): اگر چه افراد در شرایط و محیطهای گوناگون در ظاهر رفتار متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلاً چندین دهه) رفتار و واکنش و همچنین شیوه تفکر آنها دارای یک در ثبات نسبی دائمی است.
•قابلیت پیشبینی: با توجه کردن و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاص میتوان سبک رفتاری و تفکری افراد را با احتمال زیاد پیشبینی کرد. قابلیت پیشبینی رفتار با ثبات در رفتار رابطه متقابل دارد. مانند مانیا پریش میتوان ایثار گر و فداکار باشیم.
از تعریف گوردن آلپورت میتوان دریافت: - شخصیت مجموعهای از عناصر است و به عنوان یک نظام با یکدیگر در رابطه هستند. - شخصیت مفهومی روانی در قالب یک کلیت فیزیکی دارد. - علت تعامل انسان با جهان شخصیت است. - تعامل فرد نتیجه ویژگیهای شخصیتی و موقعیتی است. -تجلی شخصیت به دو روش رفتار و تفکر است.[۲]
شخصیت میتواند سازگار یا ناسازگارانه باشد. ناسازگاری زمانی مطرح میشود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با انعطافپذیری دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطافپذیری بهره میبرد. اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیتهایی که واکنش به آنها مستم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطافناپذیری از خود بروز میدهند؛ بنابراین، اختلال شخصیت یعنی ناسازگاری شخصیت در برخورد با محیط و موقعیتها.
شخصیت ساختهٔ وراثت و محیط است. انسان با ویژگیهای ژنتیکی خاصی به دنیا میآید، و از آن پس سر و کار او با محیط اطراف خود خواهد بود. محیط نقش مهمی در شکلدهی شخصیت دارد. نمونههای روشن برای تاًثیر محیط بر شخصیت، کودکانی هستند که به تصادف در جنگلها یا در انزوا رشد کردهاند. برای مثال یک کشیش هندی به نام سینگ در جنگلهای هندوستان دو دختر را یافت و آنها را با خود به خانه برد. بر اساس گزارشِ سینگ این دو کودک در هنگام یافته شدن هیچگونه از رفتارهای انسانی را نداشتند. چهار دست و پا راه میرفتند، زوزه میکشیدند، از اجتماع گریزان بودند، تحریکپذیری آنها زیاد بود و روی هم رفته رفتار آنها مانند محیط شان بود. آنچه در دنیای امروز تأکید بیشتری بر روی آن میگردد این است که تأثیرپذیری انسانها از محیط بسیار قوی تر از تأثیر ژنتیکی است.
شخصیت: شیوهای ترکیبی از همه عوامل سابق.
شخصیت: نگاه تحلیلی کلی نگر: عوامل وقتی که ترکیب بشوند.
شخصیت:
شخصیت: رفتار را تبیین میکند (به وجود میآورد). و به عوامل به وجود آورنده رفتار اشاره میکند.
در سالهای اخیر، تحقیقات زیادی دربارهٔ پنج بعد اصلی شخصیت The big 5 Model، انجام شده و نتیجه تحقیقات هم آن را تأیید کردهاست. این پنج عامل شخصیتی، عبارتند از:
علاوه بر ارائه چارچوب شخصیتی، تحقیقاتی که بر روی این پنج بعد اصلی شخصیت، صورت گرفت، به این نتیجه منجر شد که بین ابعاد شخصیتی و عملکرد شغلی، رابطهای مستقیم، وجود دارد. (رابینز، ۱۹۹۶، ص ۱۴۲)
شخصیت اغلب از طریق آزمونهای عینی مانند MMPI-۲ اندازهگیری میشود که طی آن از آزمودنی خواسته میشود به پرسشنامهها و سیاهههای مداد- کاغذی پاسخ دهند. آزمون MMPI شامل بیش از پانصد عبارت است که آزمودنیها با انتخاب یکی از گزینههای درست، نادرست یا نمیدانم به آن پاسخ میدهند. مثالهایی از چند عبارت آزمون MMPI عبارتند از هستند:
من دشمنانی دارم که واقعاً میخواهند مرا اذیت کنند.
این آزمونها اطلاعات عینی میزان شدهای در مورد تعداد زیادی از صفتهای شخصیت به دست میدهند؛ ولی این آزمونها از نظر احتمال سوگیری، فریب کاری عمومی و مشکلات تشخیص و کاربرد نامناسب مورد انتقاد واقع شدهاند.
منبع ویکی پدیا
ترس، واژهای سیاه رنگ که سبب افسردگی و یا گریزان بودن از هر مسئلهای است که فرد نسبت به آن در دل هراس دارد، این حس میتواند از کودکی شروع شود و بقولی در جان شخص بماند و یا بر اثر یک حادثه و یا اتفاق در وجود فرد رخنه کند.
البته این نکته را باید مد نظر قرار داد که ترس عموما بد نیست و میتواند به نوبهی خود مفید هم باشد.
اما راه حلهایی برای مقابله با ترسهای زندگی و در نتیجه با آرامش زندگی کردن وجود دارد که در این مطلب به این موارد میپردازیم، پس پیشنهاد میکنیم با ما همراه باشید.
ترس حالت عاطفی پیچیده و نیرومندی است که با علائم اضطراب از جمله ضربان قلب، نبض، عدمتمرکز اندیشه و سردرد همراه است.
انسان زمانی دستخوش ترس میشود که دریابد خطری زندگی او را تهدید میکند. همه افراد در زندگی به نوعی دچار ترس شدهاند. ترس انواع مختلفی دارد مانند ترس از اظهار وجود، صحبت کردن در برابر جمع، تصمیم گرفتن، تغییر شغل، تنهایی و
۱- ترسهایی که در باره ماجراهای ظاهری و آشکار است، مثل ترس از پیری، تنهایی، ادامه تحصیل، تغییر شغل و. مثل شخصی که در سن ۳۲ سالگی از پیری وحشت دارد.
۲ – ترسهایی که به نفس ما مربوط میشود. مثل ترس از موفقیت، شکست، طرد شدگی و. که با حالات درونی شخص در ارتباطند.
مثل شخصی که از پیدا کردن دوستان جدید میترسد و این سبب میشود از رفتن به میهمانیها و داشتن رابطههای نزدیک هراس داشته باشد.
۳ – سومین سطح ترس که زیربنای همه ترسهاست و ترسی که ما را به درماندگی میکشاند و دو نوع ترس قبلی را نیز تحت پوشش خود دارد.
مثل ترس از آنکه نتوانید از عهده مشکلات و حوادثی که زندگی به همراه دارد برآیید.
لازم به ذکر است که برخی ترسها مفید هستند و انسان را در برابر مشکلات و خطرها هشیار نگاه میدارند.
اما سایر ترسها آنهایی که ما را از رشد فردی باز میدارند مخرب و نابجا هستند. برای غلبه بر ترس باید معضلات زندگی را بشناسیم و منشأ آن را دریابیم.
ترس اساساً مشکل تربیتی است که از کودکی در فرد ایجاد میشود و با دو باره آموزش دادن ذهن میتوان آن را بهعنوان یک واقعیت زندگی به جای مانعی در برابر زندگی پذیرفت.
در واقع ترس است که ما را در زندگی از حرکت کردن به جلو باز میدارد و بهتر است ترس را احساس کنیم و به هر تقدیر دست به اقدام بزنیم، زیرا در آن صورت است که احساس خوبی خواهیم داشت و از شر ترس خلاص میشویم.
عقب راندن ترس کمتر ترسناک است تا زندگی کردن با ترس نهفتهای که ناشی از احساس درماندگی است.
حالت نگرانی و فلج شدن
در این حالت شما حس میکنید که هیچ چیزی نمیتواند زندگی شما را تغییر داده و هرگز قادر نخواهید بود تا به چیزی که میخواهید برسید.
به عنوان مثال، اگر از سخنرانی کردن میترسید، خیلی نگران میشوید، اما هرگز هیچ کاری برای بهبود مهارتهای ارتباط خودتان انجام نمیدهید. نگرانی و دلواپسی بزرگترین دشمن عزت نفس است و باعث میشود قبل از شروع مبارزه تسلیم شوید.
حالت تسلیم
در این حالت شما یاد گرفته اید که با هر چیزی که سر راه شما قرار میگیرد سازش کنید. در ادامه مثال قبلی، شما این حقیقت را که نمیتوانید مهارتهای ارتباطی تان را بهبود دهید، قبول کرده و تلاشی نمیکنید.
شما دیگر نگران نیستید و نمیتوانید از هر فرصتی برای سخنرانی استفاده کنید.
به خاطر داشته باشید که به هر ترسی که غلبه کنید، مهارتهای خاصی را هم در زندگی یاد میگیرید.
حالت رد یا انکار
برخی افراد هرگز ترس یا کاستی هایشان را قبول نمیکنند.
آنها به جای انجام کاری که لازم است، کاری را ادامه میدهند که انجامش راحتتر است.
این افراد هرگز به ترسشان اعتراف نکرده و در نتیجه برای خلاص شدن از این ترس هیچ فعالیتی نمیکنند.
اگر از شغلی ناراضی باشند، همیشه به دنبال فرار کردن از آن هستند تا دردشان را فراموش کنند.
این افراد وانمود میکنند که اعتماد به نفس داشته و خوشحال هستند، اما فقط افرادی خوشحال و آزادند که این ترس را به چالش بکشند.
حالت پافشاری، مبارزه و پیروزی
این روش جنگجوهای صلح طلب است. شما زمانی آرامش پیدا میکنید که به خودتان ایمان داشته و با ترس مبارزه کنید. شاید همیشه در این جنگ پیروز نشوید، اما در نهایت برنده هستید.
میتوانید استراتژیهای پیروزیتان را با کتاب خواندن، تفکر و تامل، و مشاهده افرادی که بر همان ترسهای مشابه غلبه کرده اند، گسترش دهید.
برای اجرای این استراتژیها خوب فعالیت کرده و تا زمانی که به نتیجه دلخواه برسید، ادامه دهید.
غلبه کردن بر ترس دانش فضایی نمیخواهد! فقط امر سادهای از ادامه یادگیری و پافشاری است.
راه ساده مقابله با ترس به توصیه امام علی (ع)
امیر مومنان حضرت علی علیه السلام که به تدبیر و چاره اندیشی در امور شهره هستند ، راهکار جالبی برای مواجهه با ترس حاصل از این مشکلات معرفی میفرمایند.
ایشان میفرمایند:
هنگامی که از چیزی میترسی، خود را در آن بیفکن، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی، از خود آن سختتر است.
اقدامات ساده برای غلبه بر ترس
فراموش نکنید که شما بزرگتر از هر چیزی هستید که برایتان اتفاق میافتد یا ممکن است اتفاق بیافتد.
تصمیم بگیرید تا با ترس مبارزه کنید:
فقط کسانی که با ترس هایشان مقابله میکنند آزاد و خوشحال هستند، دیگران زندانیانی هستند که به آزاد بودن تظاهر میکنند. یک فهرست از چیزهایی که شما را میترسانند درست کرده و تصمیم بگیرید تا برایشان کاری کنید، مگر اینکه، از نظر جسمی خطری شما را تهدید کند. به این ترتیب آزادی عاطفی را تجربه خواهید کرد.
گامهایی کوچک بردارید:
اگر از سخنرانی میترسید، در یک کلاس آموزش سخنرانی ثبت نام کنید. اگر از ارتباط برقرار کردن با افراد غریبه ترس دارید، به یک کلوب مجازی بپیوندید.
اگر نمیتوانید یک کسب و کار راه بیاندازید، به صورت پاره وقت شروع به کار کنید.
اقدامات کوچک وقتی به طور مداوم ادامه پیدا کنند، برایتان عزت نفس به ارمغان میآورند.
عزت نفس مثبت بهترین پادزهر برای ترس است.
فعالیتی انجام داده و آن را تکرار کنید:
ترس فقط با انجام فعالیت درمان میشود.
یک برنامه عملی طراحی کرده و آن را پیاده کنید و بعد با اضافه کردن شدت و تکرار، آن را بهبود دهید.
اگر شما کاری را بارها و بارها انجام دهید، غیرممکن است که دیگر از آن بترسید.
تکرار مهارتتان را بهبود داده و باعث میشود احساس خاصی از نتیجه مثبت داشته باشید.
به دنبال یک نمونه باشید:
داستان کسانی را که به خواسته هایشان رسیده اند دنبال کنید.
شما متوجه خواهید شد که این افراد هم با همان ترسها و شکها شروع کرده اند.
وقتی نمونههای زیادی در ذهن داشته باشید، دیگر از انجام کاری برای غلبه بر ترس هایتان خجالت نخواهید کشید.
منابعی الهام بخش داشته باشید:
با خواندن کتابهایی که شما را با انگیزه نگه میدارد، به خودتان الهام دهید
باور داشتن به چیزهای مثبت کافی نیست، باید به خوب و مثبت زندگی کردن هم باور داشته باشید.
الهام سوخت ذهن و بدن است.
درباره نگاه و فکر دیگران نسبت به خودتان نگران نباشید:
وقتی در حال سعی برای غلبه بر ترس هایتان هستید، ممکن است شکست بخورید. این هم قسمتی از بازیست. وقتی میبازید، بازنده باقی نمانید.
زندگی دوی ماراتن است، پس به دویدن ادامه دهید تا در نهایت بر ترس غلبه کرده و پیروز شوید.
کسانی که به ترس هایشان غلبه نمیکنند، زندگی خیلی کوچکی خواهند داشت.
حتما هر روز خودتان را به چالش کشیده و رشد کنید.
تندخویی، اضطراب و افسردگی مشکلات سلامت روان هستند که امروزه بسیاری از افراد گرفتار آنها هستند.
در اکثر موارد این حالات به شکل موانع هیجانی و جسمانی بروز می کنند که به راحتی نمی توان بر آنها غلبه کرد. خوشبختانه، علم به ما کمک می کند تا ارتباط بین روح و جسم را بشناسیم. به علاوه، عوامل زمینه ساز اضطراب و افسردگی نیز شناخته شده است.
عوامل زمینه ساز ناراحتی های روحی از جمله اضطراب و افسردگی به شرایط تغذیه، فیزیولوژیک، هیجانات، محیط، اجتماع، معنویات، ژنتیک و حتی بیماری های مغز بستگی دارد. گرچه معمولا عوامل بیوشیمی در این باره مورد بحث است اما واضح است که تغییرات فعالیت ناقل های عصبی می توانند زمینه ساز تندخویی، اضطراب و تحریک پذیری شوند یا این تغییرات نشانه هایی از بروز این ناراحتی های روحی است.
گرچه تندخویی، اضطراب و افسردگی سه حالت متفاوت هستند اما در بسیاری موارد به طور مشابهی بروز می کنند. در واقع، اصلا عجیب نیست که فرد افسرده دچار حالات اضطراب باشد و یا اینکه فرد مضطرب از افسردگی و تندخویی رنج نبرد.
بهبود سلامت روان
گرچه افسردگی و اضطراب عموما جز بیمار ی های روان محسوب می شوند اما منطقی این است که مانند یک تغییر وضعیت سلامت مغز که مرکز مشلات جسمی، هیجانی و ارتباطی است در نظر گرفته شود.
این در حالی است که سلامت مغز همانند دیگر اندام های بدن مهم است. در واقع، مغز نیز مانند اندام های بدن تحت تاثیر سبک زندگی ما خواهد بود. همچنین تغذیه، فعالیت ها و خواب بر عملکرد مغز تاثیر می گذارند. به علاوه، روش کنترل استرس، هیجانات، کیفیت روابط و احساس نسبت به زندگی همه نقش اساسی در سلامت روان دارند.
علائم افسردگی و اضطراب
افسردگی و اضطراب مانع از روند زندگی طبیعی می شوند و عادات، رفتارها روابط با دیگران را در ابعاد شخصی و شغلی تغییر می دهند. این حالات با علائم جسمانی مانند دردهای شکمی، درد قفسه سینه، اختلالات تنفسی، حالت تهوع، لرزش عضلات، تعریق، خستگی و. و علائم روانی از جمله تحریک پذیری، ترس، تندخویی، احساس عدم امنیت، کاهش تمرکز، غم و. بروز می کنند. به طور کلی، این تغییرات نتیجه نگرانی بیش از حد و مزمن مانند عدم سازگاری با برخی تغییرات زندگی شخصی و اجتماعی خواهد بود.
۱۰ توصیه برای رهایی از افسردگی، اضطراب و تندخویی
1.تنفس آرام
2.تحرک
3.گذراندن اوقاتی در طبیعت
4.خواب مطلوب و نیرو بخش
5.گذراندن زمان بیشتری همراه با نزدیکان
6.قبول اینکه همه چیز عالی نیست.
7.تغذیه متعادل و نوشیدن زیاد آب
8.ریلکسیشن و روش های تمرکز
9.یادگیری عذر خواستنت از دیگران
10.یادگیری شناخت خود
درباره این سایت